ماجراهای یک نویسنده ی محتوا

روایت ماجراهای کار، زندگی و... مهندسی که محتوا نویس شد :)

ماجراهای یک نویسنده ی محتوا

روایت ماجراهای کار، زندگی و... مهندسی که محتوا نویس شد :)

سلام خوش آمدید

فرشته ای درون سنگ اسیر است... آزادش کن

يكشنبه, ۵ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۵۹ ق.ظ

امروز میخوام واستون ماجرای جالبی از میکلانژ (مجسمه ساز مشهور) روایت کنم و شما رو از این ماجرا ببرم به سمت دنیای کسب و کار تا ببینیم آزاد کردن فرشته چه ربطی به کسب و کار داره؟!

اپیزود یک: عملیات نجات فرشته

میگن یک روز میکلانژ داشته تخته سنگی رو از تپه ای به پایین میکشیده، یکی از دوستانش اون رو میبینه و ازش میپرسه داری این تخته سنگ رو کجا میبری؟ میکلانژ اینجوری جواب رفیقش رو میده و میگه: فرشته بسیار نازنینی در دل این سنگ اسیره، تصمیم گرفتم آزادش کنم...

ماه ها از این ماجرا میگذره و دوست میکلانژ به کارگاه مجسمه سازی اون میره و با تعجب میبینه که واقعن مجسمه ی یک فرشته بسیار زیبا در کارگاه حضور داره! وقتی درباره نحوه درست کردن این فرشته از میکلانژ میپرسه، اون اینجوری جواب میده که: من کاری نکردم، فقط خورده سنگ هایی که فرشته نبودن رو از اون تخته سنگ جدا کردم...

این داستان کوتاه رو گفتم تا بگم در دل تمام کسب و کارها هم الماس و فرشته ای زیبا نهفته هست...

بیشتر شغل ها ( چه تولیدی و خدماتی و فروشگاهی و... ) بعد از یک مدت ممکنه دچار این احساس بشن که دیگه مثل قبل کسب و کارشون پر رونق نیست، یا مشتری هاشون کم شده و مواردی از این قبیل...

خیلی از دفاتر یا شرکتهای تبلیغاتی با وعده در باغ بهشت و بدونه اینکه ماهیت و هویت کسب و کار و گرداننده اون رو مورد تجزیه و تحلیل قرار بدن، فقط به صورت دوپینگی و تزریقی یک سری راهکار مقطعی و کوتاه مدت بهشون ارایه میدن... غافل از اینکه این نکته طلایی رو بگن که:

برای موفق شدن تو کسب و کار فقط کافیه به درون خودمون رجوع کنیم و ببینیم چه داستان خاص و منحصر به فردی داریم که ما رو از سایرین متمایز میکنه...

به قول حافظ که چه زیبا میگه: سالها دل طلب جام جم از ما میکرد / آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد

ما تو گروه تبلیغات و تولید محتوای ادینوَر از همون روز اول تاسیس این گروه، سنگ بنای کاری خودمون رو بر این گذاشتیم که هیچ وعده و وعید الکی به مشتری های خودمون ندیم، پای صحبتهای اونها بشینیم و به دغدغه هاشون گوش بدیم و راه رو از چاه بهشون نشون بدیم؛ حتی شده کسب و کارهایی اومدن سراغمون و دیدیم دست و دلمون نمیره که براشون کار انجام بدیم و قید پول رو زدیم و بهشون جواب رد دادیم!

اینها رو نگفتم که از خودمون تعریف کنم، فقط خواستم درد دلی کرده باشم و بگم تو این دوره و زمونه هنوزم هستن افرادی که دلشون روشنه و سعی میکنن به امید زدودن تاریکی و فریب و دغل بازی، حتی شده شمع کوچیکی روشن کنن و این چراغ امید رو روشن نگه دارن...

خلاصه که تو ادینوَر کنارتون هستیم تا قدم به قدم خورده سنگ های کسب و کارتون رو جدا کنیم و الماس و فرشته ی پنهان درون اون رو به تمام دنیا نمایش بدیم...

* شما واسم بگید، اگه جایی مشغول به کار هستید یا خودتون کسب و کاری دارید، تا حالا پیش اومده که اسیر و گرفتار گروه های تبلیغاتی فریبکار شده باشید و بدون نتیجه گرفتن فقط پولتون هدر رفته باشه؟

خوب باشید...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی